نقش هزاره ها در حیات ملی افغانستان نقش هزاره ها در مبارزات علیه متجاوزین بیگانه, ازکدام قوم و تبار هستند؟, پشینه زیست ایشان در افغانستان و بهترین عکسها از رهبر شهید(مزاری) آرشيو وبلاگ نويسندگان شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)
اگرچه موجودیت سیاسی افغانستان به داخل همین حدود جغرافیایی امروز، توسط احمدشاه درانی بنیاد گذاری شده است که در ان عصر این منطقه بنام خراسان شهرت داشت و احمدشاه درانی را شاه خراسان می گفتند. در اثر مرحوم فرهنگ (افغانستان در پنج قرن اخر) چنین آمده است: دولتی که در نیمه سده هجدهم توسط احمدشاه ابدالی پایه گذاری شد در عصر شاه مذکور خراسان نامیده میشد" چنانکه از زبان صابرشاه پیر و مرشید احمدشاه روایت شده که راجع به شاه مذکور به حکمران لاهور گفت: او (احمدشاه) پادشاه ولایت خراسان و تو صوبه دار پادشاه هندوستان" لهذا محدوده جغرافیایی سیاسی که حالا به نام افغانستان یاد می شود افاده از همان عصر احمدشاه است که تهدابش گذاشته شد. پس وقتیکه کلمه افغانستان را ذکر می کنیم، منظور ما آغاز حاکمیت قبیلوی است که پایه گذاری آن احمد شاه ابدالی گردید. اگرچه مرحوم غبار به این عقیده است که : "رویهمرفته احمدشاه در تشکیل مجدد افغانستان مرهون خط مشی موسس و پیش قدم خود میرویس خان هوتکی است. البته احمدشاه آن طرح نا تمام را تکمیل نمود." لذا موقعیکه ما در باره موقف هزاره در افغانستان سخن میرانیم از همان آغاز حاکمیت احمدشاه تا به امروز است و ملاحظه میکنیم که ملیت هزاره در راستای این پروسه حاکمیت قبیلوی، کدام نقشی از خود به جاه گذاشته وآیا اثر پای این مجموعه در تاریخ دیده میشود یاخیر؟ قلم به دستان جانبدار و واقعه نگاران تاریک اندیش، در این روال به دیگران کدام ارزشی و ارجی قایل نشده وهرچه نوشته اند و هرچه گفته اند از خود ذکر کرده اند، حتی عده ای از این نوسندگان تا بسر حدی پیش رفته اند که داغ محکومیت و خیانت بر پیشانی دیگران (ملیت های غیر پشتون) زده اند و بنام اقلیت ها؛ تفرقه ها و اختلافات را به دوش اینان انداخته و وطن فروشی ها، ساخت و بافتها با بیگانگان، حمایت از تعرض خارجی ها، چپاول و تاراج زندگی مردم را زاده موجودیت سایر ملیت ها قلمداد کرده اند. انگیزه نگارش رساله حاضر همین نوشته های این قلم بدستان است که مرا بدان واداشت تا باشد برای مردم خویش حقایقی را از لابلای تاریخ ارائه نمایم تا حق از باطل تمیز گردد تا ببینیم آیا در خط دفاع از وطن و پیکار علیه تجاوز بیگانگان، دیگران هم سهم گرفته اند یانه؟ آیا کدام زمامدار و کدام حکمران از کدام قشر و چه کسانی و از کدام تبار، پارچه های وطن را بحراج گذاشته و کدام حاکم وامیر با اتکا به نیروهای خارجی و به حمایت مستقیم استعمار بر مقدرات این مرز و بوم مسلط ساخته شده و برای تحکیم پایه های تاج و تختش چه کارهائی کرده و چه بلاهای بر سر مردم آورده اندو چه کرداری در حق این ملت مظلوم روا داشته اند؟ باری روی این ملاحظات نخست می پردازم به معرفی جامعه هزاره و سر زمین اجدادی آن. پس از کودتای ثور 1357 هجری خورشیدی که شرایط زندگی جامعه بکلی دگرگون شد، شماری زیاد آواره ومهاجر گشتند و به کشورهای همسایه پناه بردند، برای عده ی امکانات فراهم گردید تا دست به یک سلسله مطالعات و تحقیقات بزنند که درین مورد محقق گرانمایه محترم یزدانی، پژوهشی ارزنده و دقیق در مورد شناخت هزاره انجام داده است. خوانندگان و نوسندگانی که می خواهند در مورد جامعه هزاره معلومات مفصل به دست آورند، می توانند به کتاب متذکره مراجعه فرمایند. ولی من در این جا با وارد شدن به اصل موضوع به صورت اختصار اشاره می نمایم. ملیت هزاره که در قلب افغانستان (هزارستان) زندگی دارند از زمانه های دور در همین نواهی پاراپامیزوس مسکن گزین بوده اند که به شکل ملوک الطوایفی بدور از حیطه تسلط امرا و سلاطین اطراف شان می زیسته بعضی از مورخین اینان را از نژاد تاتار، برخی از نژاد مغل و عده ی هم بنام بربر(بار بار) خوانده اند اما اکثر مورخین و محققین به این نظر اند که هزاره ها ترکیبی از نژاد ترک و مغل اند که در درازنای تاریخ در مرکز افغانستان در خلال کوهساران شامخ و سر به فلک کشیده کوه باباه و دامنه های جنوب هندوکوش و دیگر کوه بچه ها و تپه های مرتفع و در پیچ وخم دره های صعب العبور و ودای های سر سبز و شاداب صفحات جنوب و در کناره های دریاهای سرکش و و خروشان هیررمند، ارغنداب و هریرود حیات به سر برده و از اصیل ترین و بومی ترین مردم این سرزمین میباشند که به موجودیت ایشان در سه هزار سال قبل از میلاد دلالت دارد. مناطق محل پیدایش و پرورشگاه این مردم در تاریخ، به نام های مختلفی یاد شده که در ازمنه قدیم، پارا پامیزاد ویا ستاگیدیا از آن نام برده است. در دوره های قبل از اسلام قسمتهای جنوب و جنوب غرب بنام های ارکوزیا نیز خوانده شده است. در دوره اسلامی، ساحه هزارستان بنام غور و غورستان مسمی گردیده است. در قرون 15 و 16 میلادی، بنام غرجستان تغییر نام یافته تا آنکه در دوره حکمرانی سدوزائی ها نام هزارستان بدان منطقه اطلاق شده است، مساحت هزارستان پیش از قرن 19 میلادی وسیع و گسترده بود چنانچه آقای یزدانی پیش از تهاجم قبایل پشتون مساحت آن را 220 هزار کیلومتر تخمین زده است که با گذشت ایام و تهاجم قبایل همجوار جنوبی، مساحت آن به 70 هزار کیلومتر تقلیل یافته است. بعد ها در زمان امارت امیر عبدالرحمن طبق گزارش کمیسین سرحدی افغانستان و انگلیس مساحت هزاره جات به 28800 کیلومتر و مجموع مساحت مناطق هزاره نشین که کمیسیون متذکره ان را جز هزاره جات نمیداند حدود آن به 48800 کیلومتر گزارش شده است. کمیسیون سرحدی افغان و انگلیس که در زمان حامیت امیر عبدالرحمن این سروی را انجام داده، طبعآ به مشوره همکاری امیر اقدام به چنین عملی نموده و تلاش صورت گرفته تا مساحت هزاره جات هرچه بیشتر کوچک و محدود جلوه داده شود تا بر اساس آن به موجودیت فزیکی هزاره کمتر بها داده شود، ازین رو مناطق مهم هزاره نشین چون ولسوالی دره صوف، بامیان، شیخ علی، بلخاب . یکاولنگ را شامل مناطق هزارستان نه شناخته است در حالیکه ساحات فوق جزو کامل هزارستان شمرده میشود که در حدود نود فیصد نفوس آن هزاره است و از جمله پایگاه مهم هزاره در طول دوران جهاد و مقاومت بوده است. مستشرق شوروی، تیمور خانوف درباره مساحت هزاره جات این طور می نویسد" مساحت هزارستان در قرن 19 فشرده تر و کوچکتر شده است بر اساس محاسباتی که از منابع متعدد خارجی گردآوری شده است این محدوده جغرافیائی از صد الا یکصدو پنجا ه هزار کیلومتر تقلیل داده شده است. مثلآ در سالهای بیستم قرن 19 در (دره میدان) مشترکآ هم هزاره ها و هم تاجیک ها زندگی میکردند ولی در سالهای هفتاد قرن 19 هزاره ها کاملآ در نتیجه مهاجرت پشتونها در آن منطقه از بین رفته اند و شمار هزاره ها در اواخر قرن 19 به یک ونیم میلیون رسیده است. محقق غربی که در اوایل قرن 19 به افغانستان سفر کرده و تحقیقاتی در مورد سرزمین و اقوام هزاره ها به عمل آورده اند، روشنی بیشتری در باره موقعیت و سکونت هزاره ها انداخته و معلومات مهمی در دسترس گذاشته است، از جمله این محققین بلیوولیچ حین بازدیدش را از هزاره جات چنین می نویسد. "هزاره ها سرزمین وسیع را در افغانستان در اختیار دارند در یک سمت مرزهای کابل و غزنی تا هرات و از سمت دیگر از جوار قندهار تا بلخ گستردگی سرزمین هزارستان میباشد، در حقیقت هزاره ها تمامی کشور را که در قدیم پارا پامیزوس تشکیل داده بود در اختیار دارند، من معتقدم که هزاره ها در همین دوران نسبتآ اخیر شاهراه کابل قندهار تا هرات را در اختیار داشتند، نام خیلی از روستاهای مجاور شهر قندهار ثابت میکند که هزاره ای موسس آن بوده است و قبر یکی از نیاکان آنها چوپان در نزدیک شهرک گرشک قرار دارد که امروز بنام خاک چوپان معروف است، ولسوالی دای چوپان مربوط ولایت زابل به یکی از قبایل بزررگ هزاره منسوب است که پیش از تصرف امیر عبدالرحمن، کاملآ به تصرف هزاره ها بوده ولی امروز در آن ولسوالی از هزاره ها خبری نیست و همه زمین و املاک شان را قبایل پشتون غصب کرده اند. یکی دیگر از سیاحان امریکایی بنام مسون که در قرن 19 در افغانستان سفر کرده راجع به قبایل هزاره چنین اظهار نظر کرده است " ولسوالی وردک که بقلآ از هزاره ها بود، از یکصد سال به این طرف افغانها (پشتونها) آنها را از این ناحیه بیرون رنده اند. بنظر می رسد که هزاره ها مناطق قره باغ تا غزنی را نیز در اختیار داشته اند اما به طریق مشابه از این منطقه هم بیرون رانده شده اند. در حقیقت تجاوز تدریجی قبایل افغان(پشتون) هنوزهم در حال پیش رفت است. شواهد زنده و مدارک عینی در دسترس است که هزاره ها بعد از آن همه رنجها و بلاهای که برر سر آنها وارد آمده، بازهم در ولسوالی های همجوار ولایت قندهار به کثرت وجود داشتند، گرچه اکثر ملک و زمین شان را قبایل مهاجم از چنگ شان کشیده بود بازهم به صورت خرده مالک، دهقان و اجاره دار برزمین به زندگی ادامه میدادند مانند ولسوالی های گیزاب (که این قلم شاهد زنده آن ساحات در پنجاه سال قبل هستم) مرکز فرماندهی سردار عبدالقدوس اعتماد الدوله بود. چهره، خلج تیری، فعلآ تیرین کوت و ارزگان امروز، خاص ارزگان، دهراود، خاکریز تا پنجاه سال پیش با وجودیکه امیر عبدالرحمن هزاران خانواده های پشتون را به آنجاه انتقال داده بود بازهم اکثریت باشندگان آن هزاره بود اما امروز به حداقل تنزیل یافته است، حتی بعضی از این ولسوالی ها بکلی از بین رفته است و به جز نامی از محلات و اماکن مقدسه آن چیزی باقی نمانده است. پروفیسور فردیناند یکی دیگر از محققین قرن بیستم در باره مناطق هزاره جات چنین ابراز نظر میکند: در اطراف غزنی قبلآ هزاره ها زندگی میکردند و بخشی از دشتی که امروز جاده کابل قندهار را در بر گرفته است، مطعلق به هزاره ها بود. یعنی قره باغ، مقر و شخصآ خود کلات و حتی دشتهای جنوب کلات که دهقانان افغان( پشتون) به ما گفتند، کاریزهای که شما می بینید سالها قبل توسط هزاره ها درست شده است. در زمان حاکمیت امیر امان الا خان، اقوام هزاره ولسوالی گزیو، که زمین های شان به زور و اجبار به اچکزای، ملاخیل، نورزائی، و غیره داده شده بود، عریضه ترتیب و به دست یکی از موسفیدان خویش که نامش ملا حسینی و وکیل مردم آن ولسوالی در لویه جرگه پغمان انتخاب شده بود با اسناد رسمی مالکیت و قباله های شرعی عصر امیر شیر علی خان به حضور امیر امان الا به کابل فرستاتند وبه نمایندگی از اقوام جمالی، زرغائی، قاخی، میره که، قزلباش و غیره که عده ای در پای آن مهر و امضا کرده بودند، مرحوم ملا حسین این داستان را در سالهای 1320 تا 1321 هجری خورشیدی برای عده ای از موسفیدان قوم که در منزل ما در شهر قندهار گرد آمده بودند بیان کرد. موضوف اظهار داشت که عریضه را در پغمان در روز افتتاح لویه جرگه فرصتیکه امیر از موتر پایان شد و به سوی جرگه روان بود با محکم گرفتن یخن او داد خواهی نمودم، حاضر باشان با عجله دست مرا از یخن او رها کرده و مانع حرکت من شدند، امیر پس از توقف کوتاه که آشفتگی در جبین او خوانده می شد و ناراحت گردیده بود دست روی شانه من گذاشت تسلی ام داد و وعده سپرد که پس از ختم لویه جرگه هدایت میدهم. عریضه را از دست من گرفت و به شخص دیگری که در عقبش روان بود، سپرد. امیر بعد از ختم جرگه به حکومت قندهار فرمان صادر کرد تا عوض زمین های غضب شده مان از زمین های دولتی وادی ارغنداب برای هر تزکره نفوس، بیست جریب زمین داده شود، نائب الحکمه قندهار از زمین های پایان آب دشت نهر روضه در ولسوالی ارغنداب برای یکعده زمین توضیع کرد.عده ای از موسفیدان از تصرف زمین انکار ورزیده و می گفتند که آن زمین ها کلآ ملکیت هزاره ها بوده که در زمان امیر عبدالرحمن، دولت آن را تصاحب کرده مالکین آن را سربه نیست کرده است و نهریکه در این ناحیه حفر شده است و اکنون به نام نهر روضه ثبت دفاتر دولتی است اصلآ با قوت بازوی جوانان هزاره از دریای ارعنداب کشیده شده است و نماز بر این ملک غضب شده از نظر شریعت اسلامی جایز نیست که در زمره همین موسفیدان یکی هم پدر این جانب بود که از گرفتن زمین انکار ورزیده بود، اصل این اسناد، فرامین و قباله ها تا همین اواخر نزد مرحوم طالب قندهای بود که ملا حسینی مامایش میشد( یادشان جاویدان باد) بر علاوه موجودیت زنده شیعه ها و هزاره ها تا پیش از کودتای ثور در اکثر قریه جات و محلات اطراف شهر به صورت کتلوی و پراکنده، بیانگر این حقیقت است که این محلات زادگاه و پرورشگاه همین مردم بوده و نام همین دهات شاهد زنده مدعاست. مثلآ در قریه گوندگان در چند کیلومتری شهر که پیش از یک هزار خانواده شیعه و هزاره در آن سکنا داشتند، قریه محله جات بنام (ماله جات) متصل شهر قندهار و قریه ده چکنی که پنجاه سال اکثریت سانین آن همین مردم بودند که به هزار خانوار میرسیدند، قریه دیگری که از نام شان پیداست چون پیر پایمال، سپاه منصورا، چارباغ، تاهبین و ذله خان که تا چهل سال پیش یک فامیل پشتون هم در آن سکونت نداشت ولی امروز کاملآ اشغال شده است. به هر صورت هزارستانیکه تا قبل از قرن 19 مساحت آن حتی سه برابر مساحت امروز بود به تدریج در همین دو قرن اخیر مورد تجاوز و تهاجم قرار گرفته زمین های خوب و حاصل خیز آن از مالکیت شان خارج و به اقوام کوچی و مهاجم توضیع گردیده و هزاره ها در کوه پایه های مرتفع و دره های تنگ و صعب العبور رانده شدند و نفوس شان در اکثر مناطق و محلات به نصف و ربع تقلیل یافته است. به خصوص که آن پروسه فشار بالای هزاره ها در زمان حاکمیت امیر عبدالرحمن به اوج شدت خود رسید به طور نمونه ولسوالی یکاولنگ که از آخرین عصیان و قیام هزاره ها بین سالهای 1891 تا 1893 بدور بود. از مجموع 1700 خانوار, فقط هفصت خانه وار باقی ماند و 1000 خانوار دیگر یا اسیر, یا اعدام و یا آواره دیار بیگانگان شدند. قراریکه تیمور خائوف می نگارد: " طبق اطلاع منابع رسمی , قبل از شورشهای سالهای 1891 تا 1893 طایفه بهسود دارای تعداد بیست هزار خانوار بود ولی بعد از سرکوب شورشها نظر به احسایه که به فرمان امیر عبدالرحمن خان در منطقه در ماه اگست 1894 صورت گرفته بود شمار آن به شش هزار و چهارصد خانوار تنزیل یافته بود یعنی طایفه بهسود در نتیجه شورشهای مذکور شصت وهشت درصد از مجموع نفوس خود را از دست داده بود. باید یاد آوری کرد که طایفه بهسود نظر به دیگر طوایف هزاره جات کمتر متضرر شده بود. به خصوص مناطق دیگر هزاره جات تعداد نفوس به شدت تقلیل یافت" ساحاتی که صدها کیلومتر دور از منطقه طغیان به چنین حالتی مبتلا شده بود وای به حال مردم ارزگان, دای زنگی, دایکندی, اجرستان و غیره که با چه بدبختی های روبرو شدند که تاریخ از ذکر ان باید خجالت بکشد که چنین مظالمی را در خود جاه داده است و محلاتی که علیه آن امیر و سیاست های خشن او به پاه خاستند و بر علیه او دست به عصیان زدند چنان سرکوب و مضمحل شدند که تا مدتهای مدیدی دیگر حرکت و موجودیتی از ایشان دیده نمی شد. امیر عبدالرحمن بر علاوه فرامین مکرر و متعددیکه به قوماندانان نظامی و حکام خویش در باره کربلائی ها, زوار, سادات, میرها و بیگهای هزاره صادر میکرد تا همه آنان را با خانواده های شان اسیر و به غل و زنجیر بسته روانه کابل گردانند. انواع مالیاتی سنگین را بر مردم هزاره تحمیل میکرد که از این قرار بود: مالیه بر زمین, مالیه بر مواشی, مالیه بر میراث, مالیه بر عروس, مالیه بر بیوه, مالیه بر هر جنگهای مقدس, مالیات برای برگزاری جشن تولدی ولیعهد, مالیه بر هر دودکش خانه, مالیه بر هر فامیل دهقان, پول برای مصارف دربار و معاشات سرداران قبایل محمد زائی, مخارج بر افواج نظامی که برای سرکوبی هزاره ها گماشته شده بودند, در این جاه به یک نمونه و مقدار آن غرض معلومات مزید تقدیم کرده و به غرض قضاوت خواننده گان قرار میدهیم: مالیه که مردم بهسود در زمان امیر دوست محمد جد امیر عبدالرحمن می پرداختند: مبلغ متذکره یکصدو بیست و پنج هزار روپیه کابلی بر زمین بود. امیر عبدالرحمن بر علاوه مبلغ بالا یکدهم حاصلات للمی را نیز بر آن افزود با یک سیر روغن و یک جوال از هر فامیل برعلاوه آن از هر رآس گوسفند: یک شاهی, از هر رآس گاو شاخدار نصف روپیه کابلی, از هر رآس شتر یک روپیه کابلی, از هر رآس مادیان هشت شاهی, از هر رآس اسب نر ده شاهی, مالیه بر عروس ده روپیه کابلی, مالیه بر بیوه پنج روپیه کابلی, مالیه بر فامیل دهقان پنج روپیه کابلی, مالیه دودکش خانه چهار روپیه کابلی. مالیه زمین در ولسوالی جغتو: در زمان احمدشاه ابدالی: سالانه سی هزار روپیه کابلی در زمان امیر شیر علی خان: چهل هزار روپیه کابلی در زمان امیر عبدالرحمن: پنجاه هزار روپیه کابلی شد وبا ازدیاد دو ونیم کیلو روغن, یک جوال ویک ریسمان از هر فامیل. مالیه زمین بر ولسوالی خواجه و چار دسته: در زمان امیر دوست محمد خان: شصت و چهار هزار روپیه کابلی در زمان امیر شیر علی خان: سی درصد بر آن افزوده شد در زمان امیر عبدالرحمن بیست و پنج درصد دیگر بر آن افزوده شد
امیر عبدالرحمن با این بار سنگین مالیاتها, کشتار دسته جمعی, اعدام گروهی و به اسارت کشیدن اطفال و زنان و پیر مردان هزاره هم اکتفا نکرده قبایل کوچی را تشویق و تحریک میکرد تا بر هزاره جات با مواشی و رمه های شان به چرا بپردازند, چنانچه تیمور خائوف آن را چنین شرح میدهد:
"افغانها (پشتونها) های کوچی خسارات سنگین به زراعت و محصولات هزاره ها وارد میکردند, گله های حیوانات کوچی ها کشت و کار هزاره ها را پایمال می ساخت و محصول زراعتی هزاره ها توسط گله های کوچی خورده می شد, دفاع از زمین زراعتی شان سبب می شد تا کوچی ها به کشتار هزاره ها بپردازند, مسئولین محلی از خلال انگشتان دست خود حوادث را مشاهده می کردند. اکثر اوقات حامی کارهای ظالمانه و جابرانه کوچی ها می شدند و آنها را در آن جهت تشویق میکردند. در سال 1893 یک مسیر مشخص برای کوچی های افغان از بین زمین های هزاره جات توسط دولت تعیین گردید که بعدآ کوچی ها آنرا تغییر دادند و در برابر خراب کردن حاصلات هزاره ها به صورت قطع از کوچی ها هیچگونه جریمه ی اخذ نمیگردید و در مقابل رشوه ایکه از طرف کوچیها به حکام محلی داده میشد, کوچی ها اجازه داشتند تا گله های خود را بالای زمین کشت شده هزاره ها بچرانند و به تدریج اراضی کشت شده هزاره ها را به منطقه چراگاهی برای حیوانات خویش تبدیل گردانیدند" امیر عبدالرحمن و عمال او نه تنها جلو این تجاوزات را نمی گرفتند بلکه در پی تجدید آن بودند که روی همین برخورد امیر و عمالش, هزاره ها مجبور شدند خانه و کاشانه شان را ترک گفته راهی دیار بیگانگان شدند. ولی امیر نه تنها مانع خروج هزاره ها از افغانستان نمی شد بلکه بر خلاف, این پروسه فرار هزاره ها را سرعت می بخشید, چنانکه دوازده هزار خانوار درانی و چهار هزار خانوار غلجائی را به ارزگان کوچ داده, زمین های که قبلا ملکیت هزاره ها بوده به آنها بخشیده. همچنان امیر در سال 1311 قمری فرمانی به نام حکام هزاره جات چون: سمندر خان حاکم ارزگان, غلام محی الدین خان حاکم میرادینه مالستان, سعید احمد خان حاکم حجرستان, سعید محمد خان حاکم جاغوری, کهندل خان حاکم بهسود, محمد رحیم خان حاکم گیزاب, عبدالکریم خان حاکم یکاولنگ, خدا بخش خان حاکم بامیان, منشی محمد یوسف حاکم سیغان و کهمرد, غلام علی خان حاکم غزنی, در باب مرغزارهایکه تا این وقت دواب و مواشی مردم هزاره در آنها چرش کرده آن مردم بهره یاب بودند و بواسطه مالداری روز معیشت را به وسعت می گذرانیدند اصرار و انتشار فرموده که مردم هزاره را منع و قدغن کنند که چمنها را سابق علف دواب و مواشی خود کرده تلف می نمودند پس از این روز تصرف نکنند و قلیل و کثیر هرچه باشد همه را حق دولت دانند. از صدور و انتشار این انتشار رفته رفته مرغزارهای هزارستان به حکام و مستاجران جداگانه مفوض گشت و ایشان آنها را به مردم پشتون کوچی فروخته مالداری مردم هزاره رو به تنزل نهاده باعث قلت لحوم و دسوم شد"
صفحه قبل 1 صفحه بعد
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
|||
|